اردیبهشت 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30 31        

جستجو

صفحات: 1 ... 20 21 22 ...23 ... 25 ...27 ...28 29 30 ... 34

1396/07/11

  07:54:00 ب.ظ, توسط آرزو صفري  
موضوعات: بدون موضوع

هوای کربلا

به بچه هاتون یاد بدید حسین از بی یاری سر بریده شد نه از بی آبی…
عباس از معرفت و مرام بی دست شد نه به خاطر مشک آب…
اونجا که حسین فریاد زد هل من ناصر ینصرنی؟یار میخواست نه آب…
به بچه هاتون از آزادگی حسین بگید نه از لبهای تشنه…
خیلیا لب تشنه از دنیا رفتن اما حسین نشدن.
حسین یعنی مردانگی.آزادگی.غیرت.شجاعت و شهامت.
عباس یعنی جوانمردی.معرفت.حیا.غیرت.عباس یعنی پشت برادر حتی بدون دست…
حسین یعنی آزادگی حتی لحظه ای که گلوی نوزادت دریده شد…
افسوس که لبهای تشنه باعث شد راه اصلی کربلا از یاد خیلیا بره…
پیام کربلا ایستادن در مقابل ظلم است✨
به بچه هاتون راه اصلی کربلارو نشون بدید??

1396/07/04

  11:26:00 ب.ظ, توسط آرزو صفري  
موضوعات: بدون موضوع

پند حکیم

لقمان حکیم گوید:

روزی در کنار کشتزاری از گندم ایستاده بودم
خوشه هایی از گندم که از روی تکبر
سر برافراشته و خوشه های دیگری که از
روی تواضع سر به زیر آورده بودند
نظرم را به خود جلب نمودند
و هنگامی که آنها را لمس کردم،

•• شگفت زده شدم ••

خوشه های سر برافراشته را تهی از دانه
و خوشه های سر به زیر را
پر از دانه های گندم یافتم
با خود گفتم: در کشتزار زندگی نیز
چه بسیارند سرهایی که بالا رفته اند
اما در حقیقت خالی اند

1396/07/02

  11:29:00 ق.ظ, توسط آرزو صفري  
موضوعات: اعمال محرم

پاداش اشک برحسین(علیه السلام)

پیامبر اکرم ـ صلی الله لیه و آله و سلم ـ فرمود:

# فاطمه جان! روز قیامت هر چشمی گریان است مگر چشمی که در مصیبت و # عزای - حسین گریسته باشد، که آن چشم در قیامت خندان است و به نعمت های بهشتی مژده داده می شود.

بحار الانوار ، جلد 44، ص293

 

1396/06/31

  11:40:00 ب.ظ, توسط آرزو صفري  
موضوعات: بدون موضوع

متن های زیبا

آری، از پشت کوه آمده ام!
چه میدانستم این ور کوه، باید برای ثروت، حرام خورد!
برای عشق خیانت کرد!
برای خوب دیده شدن، دیگری را بد نشان داد!
برای به عرش رساندن، دیگری را به فرش کشاند!
وقتی با تمام سادگی دلیلش را میپرسم،
میگویند از پشت کوه آمده!

ترجیح میدهم به پشت کوه برگردم و تنها دغدغه ام، سالم برگرداندن گوسفند ها از دست گرگ ها باشد،
تا اینکه اینور کوه باشم و گرگ..!

1396/06/24

  02:04:00 ب.ظ, توسط آرزو صفري  
موضوعات: بدون موضوع

توبه نصوح

? #داستان_ویژه_توبه_ی_نصوح

حتما بخونید ?

✨مردی که سالیان سال همه را فریب داده بود نصوح نام داشت. نصوح مردى بود شبیه زنها ،صدایش نازک بود صورتش مو نداشت و اندام زنانه داشت.

✨ او مرد شهوتران بود و  با سواستفاده از وضع ظاهرش در حمام زنانه کار مى کرد. هیچ کسى از وضع نصوح خبر نداشت، او از این راه هم امرارمعاش می کرد و هم ارضای شهوت.نصوح چندین بار به حکم وجدان از کارش توبه کرده بود اما هر بار توبه اش را می شکست.او دلاک و کیسه کش حمام زنانه بود. آوازه تمیزکارى و زرنگى او به گوش همه رسیده و زنان و دختران و رجال دولت و اعیان و اشراف دوست داشتند که وى آنها را دلاکى کند.آوازه ی صفاکاری نصوح تا کاخ شاهی آن شهر رسیده بود و روزى در کاخ شاه صحبت از او به میان آمد. دختر شاه به حمام رفت و مشغول استحمام شد. از قضا گوهر گرانبهاى دختر پادشاه در آن حمام مفقود گشت.

✨از این حادثه دختر پادشاه در غضب شد و دستور داد که همه کارگران را تفتیش کنند تا شاید آن گوهر ارزنده پیدا شود.کارگران را یکى بعد از دیگرى مورد جستجو قراردادند تا اینکه نوبت به نصوح رسید، او از ترس رسوایى، حاضر نـشد که وى را تفتیش ‍ کنند، لذا به هر طرفى که مى رفتند تا دستگیرش کنند..

✨نصوح هم تنها راه نجات را در این دید که خود را در میان خزینه حمام پنهان کند، ناچار به داخل خزینه رفته و همین که دید مأمورین براى گرفتن او به خزینه آمدند و دیگر کارش از کار گذشته و الان است که رسوا شود به خداى تعالى متوجه شد و از روى اخلاص توبه کرد در حالی که بدنش مثل بید می‌لرزید با تمام وجود و با دلی شکسته گفت: “خداوندا گرچه بارها توبه‌ام بشکستم، اما تو را به مقام ستاری ات این بار نیز فعل قبیحم بپوشان تا زین پس گرد هیچ گناهی نگردم”. نصوح این بار از ته دل توبه واقعی نمود. ناگهان از بیرون حمام آوازى بلند شد که دست از این بیچاره بردارید که گوهر پیدا شد.محافظین از او دست برداشتند و نصوح خسته و نالان شکر خدا به جا آورده و از خدمت دختر شاه مرخص ‍ شد و به خانه خود رفت.او عنایت پرودگار را مشاهده کرد. این بود که بر توبه اش ثابت قدم ماند و فوراً از آن کار کناره گرفت

1 ... 20 21 22 ...23 ... 25 ...27 ...28 29 30 ... 34